فیلم نامه کوتاه: << پیرشدن با او >>

<< تقدیم به آنهایی که تا آ خرین نفس با عشق زندگی کردند. !!!! >>

{اجرای این فیلمنامه منوط به اجازه کتبی از نویسنده این اثر میباشد}

روز__خارجی__ صبح یک پاییز__ (تصویر از آسمان بر روی کبوتری که پرواز میکند شروع میشود وبا صدای کلاغی بر روی درختان می اید؛وبه همراه افتادن برگ درختان به پایین می اید٬ تا به جلوی در خانه ای به زمین میریزد،صدای باز شدن درب خانه چوبی به گوش میرسد، عصایی بین برگه های جلو درب که روی هم تلنبار شده است فرو میرود ،حرکت دو پا در برگها وصدای خش خش، لحظه ای می ایستد،برمیگردد .صدای باز شدن درب خانه و دوباره بسته شدن، تصویر ارام ارام از روی برگ های زمین به روی درب خانه قدیمی میرود و فیکس میشود، درب خانه باز میشود،پیرزنی در حالی که جاروی در دست دارد ،عصای خود را به دیوار تکیه میدهد،چادر خود را محکم دور کمر میپیچید برگها جلوی درب خانه را جارو میکند،تصویری با صدای خش خش برگها روی حرکت جارو ارام ارام ذوم میشود تا جایی که فقط صدا جارو کردن فضا را پر میکند ) روز__داخلی__اتاق__ (دوربین از کتری که روی علاءالدین گذاشته شده شروع میشود، روی عکس های دورتا دور اتاق میچرخد، روی زمین می اید ؛جایی که یک تیکه نان روی زمین ریخته شده و دور ان پر از مورچه هست میرود،لحظه ای حرکت مورچه ها را میبینیم، باصدای صدای راه رفتن وکش کش کفش، در اخر صدای تق قفل در اتاق و باز شدن. تصویر به پایین در میرود.دو جفت کفش پلاستیکی سربسته در گوشه اتاق جفت میشود، درب اتاق بسته میشود تصویر کم کم بالا میرود ،پیرزن عصای خود را به دیوار تکیه میدهد،چادرش را روی رختخواب گوشه ی اتاق میگذارد، در این هنگام متوجه قاب عکس افتاده در طاقچه میشود بطرف طاقچه میرود قاب عکس را برمیدارد لبخند بر لبش جاری میشود، با پر روسری قاب را تمیز میکند و جایی دیگر از طاقچه میگذارد، تصویر روی قاب کم کم ذوم میشود .عکس یک پیرمرد با لبخند مشاهده میشود،باصدای باز شدن درب یخچال دوربین برمیگردد روی درب یخچال،از دبه ای کوچیک شیر داخل ظرف مسی ریخته میشود، پیرزن کتری را از روی علاالدین برمیدارد و کنار علاالدین روی زمین میگذارد ظرف شیر را جای کتری روی علاالدین میگذارد .وارام ارام پشت پرده تور سفید رنگ درب اتاق میرود و بیرون را نگاه میکند،دوربین از بیرون تصویر او را پشت پرده نشان میدهد که با صدای خنده ی بچه ها ادغام میشود به پشت پرده اتاق برمیگرد تعدادی از بچه ها را مشاهده میکنیم که در حالی بازی کردن هستند ولب حوض شوهر پیرزن نشسته و با مشاهده پیرزن از بیرون لبخند به او میزند ،صدای بچه ها فضای ذهن پیرزن را پر میکند و لبخند را برلب او می اورد.وکم کم همه چیز محو میشود. پیرزن بطرف چادرش میرود دوباره سر میکند عصا به دست کفش ها را میپوشد ارام به صحن خانه میرود. دوربین از پشت پرده تور پشت سر او میرود تا پیرزن به درب خانه میرسد.)

روز__داخلی__ کوچه __ (درب خانه باز میشود ، برگ ها دوباره روی زمین جمع شده اند ، پیرزن از پشت درب خانه جارو را می اورد و دوباره برگ ها را جارو میکند و در گوشه میرزد و جارو را روی انها میگذارد. سنگ کوچکی را پیدا میکند و جلوی درب میگذارد که بسته نشود،چادر خود را مرتب میکند و عصا ن به وسط کوچه میرود و می ایستد هر دو طرف کوچه را برانداز میکند،هیچکس در کوچه پیدا نیست و خلوت است.ولی از داخل خانه رو برو صدای دعوای زن و مردی بلند میشود تا جایی که دعوای آنها بالا میگیرد تا اینکه شیشه پنجره خانه شکسته میشود و گلدان سنگی کوچکی که در آن کاکتوس هست به داخل کوچه روی اسفالت غل میخورد .و صدای گریه زن بیشتر میشود.

صدای زن:خدا لعنت کنه مرد،حیف که جونیمو تباه کردی.زندگیمو آتیش زدی. خدا از سرتقصیراتت نگذره .(پیرزن نگاهی به پنجره شکسته خانه می اندازد، با تاسف سری تکان میدهد به طرف گلدان میرود، برمیدارد گوشه دیوار زیر پنجره میگذارد. خورده شیشه های ریخته شده وسط کوچه را جارو میکند، گوشه دیوار میریزد. دوباره به درب خانه خودش برمیگردد. داخل خانه میشود ودوربین پشت سر او ذوم میشود روی در.)

روز__ داخلی__ اتاق__ ( پیرزن ، داخل میشود کفش هایش را جفت میکند پشت درب میگذارد ، عصایش را به درب اتاق تکیه میدهد، چادرش را این بار به چوب لباسی دیواری اویزان میکند، رختخواب کنار اتاق را باز میکند ،تشک داخل ان را پهن میکند،متکا،و پتوی گلی گلی آن را مرتب میکند، رادیوی قدیمی را از طاقچه پایین اتاق می اورد چک میکند ،و بالای سر متکا میگذارد.اهسته به گوشه ای از اتاق مینشیند ،صدای پانل ساعت دیواری توجه اورا جلب میکند،دوربین روی ساعت میرود،کم کم ذوم میشود روی ساعت ۱۲،صدای درب اتاق دوربین برمیگرد روی درب پیرزن به پشت درب کفشهایش را میپوشد. چادرش را درست میکند به طرف صحن خانه دوربین از اتاق پشت سر او نشان میدهد. پیرزن کنار حوض خانه میرود،شیر اب را که چیکه میکند محکم ، در این هنگام زنگ تلفن خانه بصدا درمی آید،پیرزن متوجه میشود عصایش را رها میکنم روی زمین دوان دوان بطرف اتاق می اید ، دوربین روی تلفن ذوم است،تلفن در حال زنگ خوردن ،گوشی تلفن برداشته میشود. تصویر باز میشود

پیرزن:الو،الو،بفرما؟! سلام مادر،کجاین پس،چرا دیر کردین دلواپس شدم؟! بابات حالش خوبه؟! مرخص شد ازبیمارستان؟! چی شده ننه؟! الو؟! الو؟! چی شده ننه؟!چرا گریه میکنی؟! چی!! (اشک در چشمان پیرزن حلقه میزند،گوشی ارام از دست پیرزن رها میشود،صدای بوق ممتد بوق تلفن فضا را پر میکند که با شروع اذان ظهر درهم ادغام میشود).

یک سال بعد روز__ خارجی__بهشت زهرا__ تصویر دوربین از بالا بهشت زهرا اغاز میشود، که با صدای مداحی از بلندگو بهشت زهرا پخش میشود ارام ارام به پایین می آید . از قبرها یکی یکی عبور میکند ، روی یک قبر توقف می نماید ،که نوشته شده زنده یاد حاج عبدا. کاربخش راوری، آب روی قبر ریخته میشود. چند ظرف میوه،خرما، کماچ، داخل یک ظرف روی قبر چیده میشود مداحی قطع میشود. آب پای گل نرگس بالای سر قبر ریخته میشود، تصویر باز تر میشود.پیرزن مشکی پوش به چشم میخورد در حال خواندن فاتحه .

پیرزن : خدا بیامرزدت ؛ راستی رادیوت هم امروز اوردم؛ از تو ساک دستی رادیویی قدیمی کوچکی را بیرون می اورد؛روشن میکند ؛موج های ان را یکی یکی تنظیم میکند٬ تا به اهنگ ملایم میرسد نگه میدارد٬ رادیو را بالای سر قبر میگذارد٬اشک در چشمان پیرزن حلقه میزند٬ دوربین رو چشمهای پیرزن میرود ٬ارام ارام به بالای سر پیرزن می اید از بالاسر پیرزن به روی سنگ قبر٬از زمین کم کم دور میشود به اسمان میرود ٬تا جایی که زمین کوچیک دیده میشود٬ اهنگ فضا را پر میکند۰۰. پایان.

نویسنده:رسول پوریزدی

فیلم نامه کوتاه: « پیرشدن با او »

فیلم نامه کوتاه ( نیایش ) ......

فیلمنامه کوتاه "آدمِ مو بلند"

فیلمنامه کوتاه؛(قربون ودانشگاه)

روی ,میشود ,درب ,پیرزن ,خانه ,میکند ,درب خانه ,روی زمین ,میکند و ,پشت پرده ,بالای سر

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

minurayanehp پایگاه خبری تحلیلی زرنا iliyasdt axbazar405 اسفند کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد دیوید بکهام روابط عمومی aminpordel1981 درمان پارکینسون بانک اطلاعاتی